سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام! به وبلاگ «تــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــــدا...» خوش آمدید. مقدمتان گرامی

سئوالی برایم مطرح شد در ارتباط با این که اخلاق گرایی، در دینداران اخلاق گرا به اوج خود می رسد و یا در بی دینان اخلاق گرا به اوج خود می رسد و در اصل شانس به کمال رسیدن اخلاق در کدام یک از این دو گروه بیشتر است.

سئوال رو به این شکل می شه مطرح کرد که کدام یک از این دو طیف سکولار اخلاق گرا و مؤمن اخلاق گرا به کمال اخلاقی می رسند؟

به نظر می رسد که نهایت رسیدن به همه صفات خوب وقتی که فرد خوب خوب در اوج کمالات عملی اخلاقی رسید و همه کارهایش برای افراد بازخورد مثبت داشت تا آخرین حد امکانی خودش؛ و ضرری از فرد به دیگران متوجه نشد؛ می رسیم به این که فرد منیت را در خود از بین ببرد؛ این حس چه زمانی به طور واقعی در انسان از بین می رود؟

به نظر می رسد که در سکولار منیت تقویت می شود و در فرد مؤمن منیت از بین می رود. چرا که سکولار می گوید من اخلاقی هستم من هستم که اینقدر می تونم ارزش گرایانه زندگی کنم ومن، من، من ...؛ اما فرد اخلاق گرای مؤمن وقتی به جایگاه واقعی یک مؤمن می رسد می گوید: همه چیز از آن اوست حتی این که من توانایی خوب بودن را دارم و همه مخلوقات را مورد احترام می بینید. حتی کسانی که ممکن است در نظر خیلی ها قابل مهرورزی و احترام نیاید؛ چنان که در رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله می بینیم که فردی را که ادب ندارد شرایطش را گویا درک می کند و قابل احترام می بیند و به سخنانش گوش می کند، حتی پای آن بادیه نشین را ماساژ می دهد. یک احترام واقعی نه احترامی که منیت را در فرد تقویت می کند .

برای مشخص تر شدن مدل اخلاقی بودن در این دو طیف یک مثال می توان زد:

گاها بنده وارد جایی می شوم و فرد جلوی پای من بلند می شود؛ از طرفی می دانم که در قلب ایشان احترامی که باعث بلند شدن ایشان بر سر راه من شود، نیست؛ لذا این را بنده می گویم یک بی اخلاقی؟ چرا این را بی اخلاقی محسوب می کنم؟ چون دارد در عمل دروغ می گوید؛ احترامی را که قلبا به آن اذعان ندارد برای بنده تظاهر می کند و در عین حال منیت را در خود تقویت می کند با این تصور که بنده بزرگوارم که در مقابل این فردی که ارزش چندانی ندارد بلند می شوم. و از بین رفتن چنین نگاهی در چنین مواردی حد بالای اخلاقی شدن است.

به نظر می رسد این حد از کمال اخلاقی در مؤمن تحقق می یابد نه در یک فرد سکولار؛ زیرا مؤمن از آنجا که همه را مخلوق محبوب خود می بینید و مهرورزی را از او می آموزد، می تواند همه را از عمق جان شایسته احترام و بخشش و مهرورزی ببیند. لذا بنده معتقدم که توحید نیز یکی از مؤلفه های مهم اخلاقی شدن هست و فرد برای اخلاقی شدن به طور کامل و در کمال خود نیاز به موحد شدن دارد.







تاریخ : سه شنبه 93/2/9 | 7:48 صبح | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()

به نام خدا

مقاله ای که سال 91 با عنوان "الگوی شلایر ماخر و تعامل سیاق متنی و حالی در دور هرمنوتیکی متناسب قرآن" نوشته بودیم چاپ شده.
 موضوع این مقاله در ارتباط با دور هرمنوتیکی برای قرآن است. به نحوی در این مقاله ارتباط تناسب آیات با ترتیب و اسباب نزول از یک بعد آنها نیز تبیین شده است،  که می توان گفت، با نگاهی جامع و قاعده مند به تبیین ارتباط بین هر سه مقوله مذکور پرداخته است

برای ملاحظه علاقه مندان و آنان که این موضوع برای شان جالب است آدرسهای آن را در ذیل می گذارم:


http://jquran.um.ac.ir/index.php/quran/article/view/17930


یه توضیحی هم بدم، و اون این که چرا عنوان مقاله اینقدر طولانی شده؟ مجبور شدم؛ آخه برای این هست که محتویات آن مباحث مختلف هست و از طرفی عنوان باید حداقل گره خوردن آن مباحث کلیدی که در مقاله مهم هستند را منعکس کند؛ لذا این شد که این شدتبسم






تاریخ : شنبه 93/2/6 | 6:27 صبح | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()

به نام خدا


     در یک گروه اینترنتی به نام قرآن دانشجو عضو هستم که مدیر آن گروه یکی از استاتید بزرگوارم، به نام آقای دکتر نکونام است؛ یکی از اعضای گروه برای ایشان مرقومه ای فرستاده و ایشان نیز آن را به همراه پاسخ خودشان برای گروه فرستاده اند که به قرار ذیل است:

 "دانشجوی محترمی مرقوم فرمود ه است:‌ 

    حقیر خواهشمندم به منظور پربارتر شدن ایام فراغت نوروزی کتاب و یا مقالاتی را به گروه پیشنهاد بفرمایید تا اعضا پس از مطالعه با راهنمایی حضرت عالی در مورد آن به بحث و گفت و گوی علمی بپردازند. در پناه حضرت حق 

موفق و مؤید باشید

 استاد نکونام:

      من تصور می کنم، شاید اساسی ترین موضوعی که باید درباره آن تحقیق کرد و آن جوهر دین و قرآن را تشکیل می دهد، تصور خداست. من نمونه ای از مباحثی را که در این زمینه است، در ذیل می آورم. بلکه از رهگذر مطالعه دوستان در ایام عید بتوانیم به تصوری قابل دسترس و تجربه پذیر از خدا نیل پیدا کنیم."

      و در این ارتباط بنده نکاتی به قرار ذیل به ذهنم رسید که برای انتشار در وبلاگ به نظر سودمند است.


بسم الله الرّحمن الرّحیم

      در ارتباط با موضوع مطرح شده درباره خداوند شاید بتوان گفت، مواجهه انسان با حقیقت و مفهوم خداوند دارای دو وجه است. الف. یک وجه آن برای انسان، درونی است؛ می توان گفت حالتی در درون انسان نهاده شده است که تصور می کنم که شاید همان باور فطری انسان به خداوند باشد که دانشمندان از آن یاد می کنند. در این زمینه به نظر می رسد انسان به علت گرایش به جاودانگی و گرایش به هدفمند و امیدوار بودن، و نیز برای رهایی از مشکلات و رسیدن به امال و آرزوها و باز از سویی به خاطر گریز از پوچی فطرتا به خداوند باورمند است؛ یعنی همه اینها در درون انسان موجب باورمندی او نسبت به خداوند می شود.

       ب. وجه دیگر گرایش و باور به مبدأ و خداوند، از نگاه به جهان و عظمت آن نشأت می گیرد. به این شکل که وقتی جهان ماده برای انسان غیرقابل دست یابی تام است، و همچنین غیر قابل تبیین می باشد، چنان که به قول یکی از اساتید ارجمندم که می فرمودند(البته مضمون فرمایش ایشان به تقریر بنده): "نمی توان برای جهان انتهایی تصور کرد. زیرا اگر تصور کنید که به لبه و جایی رسیده اید که انتهای جهان است وقتی چیزی به انتهای آن پرت می کنید، مثلا سنگی، یا به حایل و مانع که حد به حساب می آید برخورد می کند که در این صورت پس دیواری هست و مطمئنا دیوار بدون تصور فضایی ورای آن امکان ندارد؛ و یا اینکه آن سنگی که پرت می کنید و آن سنک می رود و وارد فضایی می شود که خب در آن صورت پس همچنان دایره هستی ادامه دارد و انتهایی نیست برای آن."  

     حال به سخن قبل خود باز می گردیم که این عظمت جهان در کنار نظام مند بودن آن، انسان را تماما به اذعان وجود یگانه خالق هستی سوق می دهد. در ارتباط با آفرینش و پدید آمدن جهان باید توجه و دقت نماییم تصادفی که به راحتی بر زبان ها جاری می شود(گاها حقیقتا عوامانه این اصطلاح را به کار می برند)، امر ساده ای نیست، و دانشندان برای آن در تک تک روابط بین اشیاء این جهان بی شمار(دقت شود بی شمار) احتمال تصادف را تعریف نموده اند؛ اما وقتی از بین انبوهی از احتمالات، جهان بر احتمالی پیش رفته و حرکت نموده است که به این نظم انجامیده است، بدون شک شعوری حاکم بر این جهان را شهادت می دهد.

      از سویی انسانهای شریفی(پیامبران) توانسته اند نداهایی بشنوند و از او خبر آورند و نقطه عطف تربیت جهانی باشند که وجود چنین چیزی در جهان وجود آن شعور مذکور را از حالت جامد و بی احساس خارج نموده احساسمند بودن آن را نیز شهادت می دهد. نهایتا نتیجه ای که در طی تحلیل پیش گفته مشخص می شود برای انسان این است که باور خداوند فقط یک بعد ندارد و در یک جهت نیست؛ بلکه همه شواهد یکدیگر را تأیید و تکمیل می کند.

نهایتا درباره ذات باری تعالی باید اعتراف کرد آنچه را پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله اعتراف نمودند: "ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک"

 







تاریخ : شنبه 92/12/24 | 12:49 عصر | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()

تا کنون به تعریفی برای کربلا اندیشیده اید؟ به نظر من در کربلا تمام انسانیت را ذبح کردند؛ گویم آنجا مذبح تمام انسانیت بود؛ اما آیا در شرایط کنونی و زمانه ما چنین نیستند؟ 

رفتارها، نگاه ها، اخلاقیات و هر آنچه که ما مرتکب می شویم، همه آنها در تعامل با دیگران دارای نقش بسیار مهم است. آیا از خود می پرسیم چقدر افکارمان اسلامی هست و با مبانی توحیدی جور هست؟ آیا افکار ما و چینش زندگی ما برای دیگران آسیبی ندارد؟ آیا هیچ از خود پرسیده ایم که طرز تفکر ما چگونه تأثیراتی بر اجتماع دارد؟ آیا هیچ حواسمان هست که ما مسافریم؟ آیا هیچ به این اندیشیده ایم که نظرات مان با مبانی اسلامی هماهنگی لازم دارد یا نه؟ آیا بازخورد نگاه و طرز زندگی و چینش زندگی ما باعث ذبح انسانیت نمی شود؟ هیچ از خود پرسیده ایم که اگر حسین(ع) الان بود چقدر ما و افکار ما را تأیید می کرد و چقدر با طرز تفکر ما باید مبارزه می کرد تا اصلاح شویم و مورد تأییدشان قرار گیریم؟

خدایـا! ای حبیب قلوب العارفین! خدایا ما را دریاب تا برای تو باشیم همچون مولایمان حسین!






تاریخ : چهارشنبه 92/3/29 | 12:4 عصر | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()

خدایا این همه بی عدالتی! خدایا بسیارند که ظلم می کنند و به حرام رزق به دست می آورند و به قیمت خسارت دیدن دیگران از مسئولیت خود سر باز زده و از آنچه قانونا به و شرعا به عهده آنان است شانه خالی کرده و وقت خود به بطالت می گذرانند و حاضر نیستند برای مسئولیتی که متعهد آنند و در قبال آن وجه دریافت می کنند، خود را به سختی اندازند.و نیز بسیارند کسانی که به راحتی برای منافع خود دیگران را به درد سر می اندازند برای تکیه بر چیزی که وصل به این دنیا و امور این دنیایی صرف است، و همه اینها به خاطر فراموش کردن خداوند است و یا به خاطر این است که به دروغ خدا خدا می گویند و ادعای تکیه بر او را دارند. دنیا پر است از زدو بندهای اینچنین و چه دنیای عجیبی! اما من خوشحالم که تو هستی و مونس و مرحم همه ناملایماتی و من در آغوش تو آرام گرفتم. من در بر تو سرشار از آرامشم، مرا خاص خودت گردان!

خدایا تو را سپاس که عنایتم کردی بسیاری از آنچه را که گر چه عایدات دنیایی ندارد اما بهره های علمی والاست!

دلتنگ علی(ع)هستم که حاضر نبود حتی دانه گندمی از دهان موری به ناحق جدا کند.

مولایم علی علیه السلام چه زیبا می گوید: «فرمان خدا قضای حتمی و حکمت، و خشنودی او مایه امنیت و رحمت است، از روی علم حکم می کند و با حلم و بردباری می بخشاید. خدایا!سپاس تو راست بر آنچه می گیری، و عطا می فرمایی، و شفا می دهی و مبتلا می سازی.سپاسی که تو را رضایت بخش ترین، محبوب ترین، و ممتازترین باشد، سپاسی که آفریدگانت را سرشار سازد، و تا آنجا که تو بخواهی تداوم یابد، سپاسی که از تو پوشیده نباشد، و از رسیدن به پیشگاهت باز نماند، سپاسی شمارش آن پایان نپذیرد، و تداوم آن از بین نرود. خدایا حقیقت بزرگی تو را نمی دانیم، جز آنکه می دانیم تو زنده ای و احتیاج به غیر نداری، خواب سنگین یا سبک تو را نمی رباید، هیچ اندیشه ای به تو نرسد و هیچ دیده ای تو را ننگرد، اما دیده ها را تو می نگری، و اعمال انسان ها را شماره فرمایی، و قدم ها و موی پیشانی ها(زمام امور همه) به دست توست . خدایا آنچه را که از آفرینش تو می نگریم، و از قدرت تو به شگفت می آییم و بدان بزرگی قدرت تو را می ستاییم، بسی ناچیزتر است در برابر آنچه که از ما پنهان، و چشم های ما از دیدن آنها ناتوان، و عقل های ما از درک آنها عاجز است، و پرده های غیب میان ما و آنها گسترده می باشد.»(خطبه160؛ ترجمه دشتی)

و ایشان رواشناسی در ارتباط با حالات روحی و چینش مسائل در ذهن افرادی که به دروغ به خداوند امید بسته اند دارند که بسیار زیباست، و مرا تسکین قلب است در همه امور. امام علی علیه السلام می فرمایند:

«به گمان خود ادعا دارد به خدا امیدوار است! به خدای بزرگ سوگند که دروغ می گوید، چه می شود او را که امیدواری در کردارش پیدا نیست؟ پس هر کس به خدا امیدوار باشد باید امید او در کردارش آشکار شود. هر امیدواری جز امید به خدای تعالی ناخالص است و هر ترسی جز از خدا نادرست است. گروهی در کارهای بزرگ به خدا امید بسته و در کارهای کوچک به بندگان خدا روی می آورند؛ پس حق بنده را ادا می کنند، و حق خدا را بر زمین می گذارند، چرا در حق خدای متعال کوتاهی می شود و کمتر از حق بندگان رعایت می گردد؟ آیا می ترسی در امیدی که به خدا داری دروغگو باشی؟ یا او را در خور امید بستن نمی پنداری؟ امیدوار دروغین اگر از بنده خدا ترسناک باشد، حق او را چنان رعایت کند که حق پروردگار خود را رعایت نمی کند، پس ترس خود را از بندگان آماده و ترس از خدا را وعده ای انجام نشدنی می شمارد، و اینگونه است کسی که دنیا در دیده اش بزرگ جلوه کند، و ارزش و اعتبار دنیا در دلش فراوان گردد، دنیا را بر خدا مقدم شمارد، و جز دنیا به چیز دیگری نپردازد و بنده دنیا گردد.»(خطبه 160؛ ترجمه دشتی)

همه این موارد بزرگی دنیا و غیر خدا را در دیده افرادی اینچنین می رساند؛ خدایا مرا از اینگونه بودن پاک گردان و از اینگونه شدن حفظ کن!

در این میان هستند کسانی که بدون هیچ تعهدی و بدون هیچ منافعی، برای رهایی دیگران از مشکلات گام بر می دارند و خود را هر چند مختصر به سختی می اندازند؛ اما چون فقط برای رضای اوست خداوند یقینا برای شان چندین برابر جبران خواهد نمود. و تو را به خاطر برکت وجود آنان شکر! آنان سراسر رحمت و برکت و موجب حرکتند، و آنان وسیله های فیض و رحمت تو بر زمینند.






تاریخ : جمعه 91/11/6 | 10:41 صبح | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()

به نظر می رسد، زمینه اولیه روی آوری به اعجاز عددی از یک سو، وجود حروف مقطعه در آغاز برخی از سوره های قرآن، و از سوی دیگر سابقه حساب ابجدی است که پیش از اسلام وجود داشته و عرب آن را از اقوام عبری یا سریانی گرفته بودند.

اما به هر حال، حداکثر چیزی که این سابقه القاء می کند، اعجاز عددی در حروف مقطعه است؛ نه تمام قرآن.

البته شاید تسری اعجاز عددی از حروف مقعطه به کل سوره های قرآن این باشد که این حروف مقطعه در آغاز سوره ها قرار دارند و چنان که علامه طباطبایی اظهار داشته، میان حروف مقطعه و سوره یا سوره های مربوطه تناسب سبکی و مضمونی وجود دارد.

اگر چه برخی قائل اند که این حروف مقطعه حاوی هیچ مضمون و محتوایی نیست و صرفاً برای اسکات مخاطبان یا هم سنخی حروف کلام الهی با کلام بشری ذکر شده است، اما نظم خاصی که این حروف مقطعه دارند و استفاده از حروف خاصی برای سوره های خاصی و یا تکرار حروف خاصی برای سوره های خاصی این نظریه را که این حروف اشاره به هیچ مضمون و محتوای خاصی ندارد، تضعیف می کند.

به هر حال، نهایت آنچه که این حروف مقطعه به ما القاء می کند، این است که باید در این حروف مقطعه مضمون و محتوای رمزآلودی وجود داشته باشد؛ اما هیچ دلیلی ندارد که بر سایر حروف قرآن و یا کلمات و آیات و سوره های قرآن به پژوهش هایی که هیچ مبنایی ندارد و نیز هیچ ارتباطی به حروف مقطعه ندارد، اقبال کنیم.

اگر فرض را بر این بگیریم که حروف ابجد سابقه دارد و حروف مقطعه برگرفته از همین حروف است، باید قائل باشیم که حروف مقطعه به حساب ابجد بر مضامینی دلالت دارد که این مضامین نیز باید مرتبط با سوره هایی باشد که این حروف در آغاز آنها آمده اند.

به این ترتیب، نظریه علامه طباطبایی می تواند بستری برای اینگونه تحقیقات باشد.

تلقی کلی این است که خداوند هر چیزی را که در قرآن به کار برده، با توجه به سابقه ای است که آن نزد عرب داشته است. بر این اساس، این ابداعاتی که پس از خاتمه نزول قرآن و به خصوص در دوره های معاصر پدید آمده، هیچ جایگاه علمی نمی تواند داشته باشد.

نظریه ای که علامه طباطبایی داده، صرف نظر از حساب ابجدی حروف مقطعه است.

یکی از افرادی که با حساب ابجدی به بررسی رابطه حروف مقطعه و سوره های مربوطه پرداخته اند، سید مصطفی خمینی است. نظریه ای که او عرضه کرده، این است که حروف مقطعه آغاز هر سوره به حساب ابجد اشاره به تعداد آیاتی است که برای اولین بار از آن سوره نازل شده است.

منتها او نیز برای به کرسی نشاندن نظریه اش به تذوقات و تکلفاتی روی آورده است که هیچ مبنای عقلی و نقلی ندارد.

به هر حال، نمی توان نادیده گرفت که قرآن یک کتاب هدایت است که برای هدایت عرب امی چهارده قرن پیش نازل شده و نمی توان ادعا کرد که در حروف مقطعه قرآن، مضامین و محتوای مهمی در زمینه هدایت انسان ها وجود دارد؛ به ویژه آن که اساساً ارسال رسل و انزال کتب برای بیدار کردن عقل و فطرت انسان هاست و قرار بر این نبوده است که راز و رمز ناگشوده ای را در اختیار بشر قرار دهند.

به همین جهت، بسا همین نظریه دور از واقعیت نباشد که در حروف مقطعه نیز رمز و رازی وجود ندارد و آنها عبارت از همان حروف هجایی است که برای عرب عصر نزول شناخته بود و هیچ معنا و مضمونی جز حروف هجا نداشت.

وقتی که ما می بینیم در قرآن در حد همان دانش های عامیانه و سطحی معهود عرب عصر نزول سخن گفته شده، دلیلی ندارد، در حروف مقعطه مضامین و معانی خاصی که برای عرب آن عصر نامعهود است و بسا بعد کشف شود، منظور شده باشد.

واقعیت مهمی که در مطالعات مربوط به اعجاز عددی مشاهده می شود، این است که طرفداران اعجاز علمی کسانی اند که نه چندان به زبان عربی مسلط اند و نه چندان به محتوای آیات قرآن اشراف دارند و نه مطالعه آنان عمیق و از روی تأمل و تفکر بر روی مضامین آیات است. نوعاً کسانی به اعجاز عددی روی آورده اند که مطالعات تخصصی در زمینه قرآن و تفسیر نداشته اند و رشته تحصیلی و مطالعاتی آنان معارف اسلامی نبوده است؛ بلکه فنی و مهندسی و یا علوم پژشکی و ریاضی و مانند آنها بوده است. از این رو، توجه لازم و علمی به معانی آیات و لغات نداشته اند.

به همین رو، کسانی که مشتاق کشف اعجاز قرآنند، توصیه می‏شوند: اوّلا زبان عربی را که زبان قرآن است، فرا بگیرند. امام صادق علیه السلام فرمودند: «تعلموا العربیة فانها کلام الله الذی یکلم به خلقه» و ثانیا فراوان قرآن بخوانند و ثالثا با تأنی و تأمل قرآ بخوانند. بدون شک اگر کسی به این سه توصیه عمل نماید با تمام وجودش اعجاز قرآن را یافته و شهود خواهد کرد و نیازی به آمارگیری از واژگان قرآن نیست.

بستر پیدایش چنین نظریاتی رمزآلوسازی قرآن از دیرباز بوده و ریشه آن به احادیثی است که برای قرآن بطونی قائل شده اند؛ بدون آن که روشن سازند که این بطون چه نسبتی با ظاهر آیات قرآن دارد.

البته شاید وجود حروف مقطعه در آغاز برخی از سوره ها نیز بی تأثیر نبوده باشد؛ چنان رشاد خلیفه به عنوان اولین کسی که به اعجاز عددی قرآن روی آورده، همین حروف را مورد توجه قرار داده است.

چنین اظهار نظرهایی درباره قرآن بیش از آن که موجب گرایش منکران قرآن باشد، موجب اعراض و اشمئزاز آنان می گردد.






تاریخ : شنبه 91/5/7 | 5:17 صبح | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()
<      1   2   3   4   5      
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: :.