به نام خداوند باری تعالی
در راستای انحرافات دینی اخلاقی، باید که آسیب شناسی های بسیاری صورت گیرد؛ در اینجا مختصرا به یکی از آن انبوه انحرافات، می پردازیم.
اندوه بی اخلاقی های مختلف که در بین عمده افراد جامعه اسلامی به انواع مختلف دیده می شود، آه از نهاد انسان برمی آورد. گاه با خود می اندیشم که انسان خود وقتی بخواهد حرکتی داشته باشد و تعالی بیابد، ایرادهایی در خود می بیند و خب مسلما دائم حرص رفع آن ایرادات درونی خود را می خورد... باز از سویی در جامعه عین نقل و نبات بی اخلاقی رد و بدل می شود و امری کاملا عادی است؛ می مانیم که به درون خود و خود بپردازیم و انرژی برای خود فقط صرف کنیم یا برای رفع این همه ایراد افراد در جامعه هم باید کاری کرد... اینجاست که احساس انسان احساس می کند، انرژی ندارد، غم دارد، غصه دارد، دلتنگی برای خوبان تاریخ دارد...
افسوس و صد افسوس از آنان که دیده نقد به خود نمی توانند داشته باشند و ابن ملجم های تاریخ را به ذهن انسان متبادر می کنند...
دیروز در وقت استراحت، یکی از دوستان با یک هیجانی تعریف می کرد که فردی بسیار متدین و مؤمن و اهل ذکر گفتن ها، نماز خواندن های اول وقت، و...، در مکانی عمومی در حال صحبت با همکار خود بوده که در این میان همکارش از او می پرسد که خب مقالات درسهایت را چه می کنی، نوشتی یا نه و...؟
او در پاسخ می گوید: من که مقالاتم را می دهم بیرون برایم می نویسند...
دوستم می گفت این فرد کسی است که اگر کمی نمازش دیر شود آشفته و پریشان می شود و...
به دوستم که این را تعریف می کرد گفتم: عزیزم، اینها که در جامعه اسلامی ما بسیارند؛ کسی قاضی بود؛ اقدام کرده بود مدرک دکتری خود را بگیرد، رساله اش را داد، دیگران بنویسند، برخی اینقدر وقیح هستند در اسلام و اخلاق خود...
اینها یه مشت احمق هستند؛ مگر فکر می کنی ابن ملجم ها از چه کسانی بودند...؟
اینجا عرض می کنم: از اهل ذکرهای کم فکر و کم اندیشه... و غافل از حقیقت رفتار و اعمال خویش... و بعضا نان به نرخ روز خورهایی که به هر قیمتی به منافع مادی خود چنگ می زنند؛ یا حتی به ارضای نیازهای روحی و معنوی انحراف یافته خود چنگ می زنند و مشغولند و فکر می کنند که خدای را می ستایند، در حالی که هنوز هم درگیر نفسانیات خود، و منیت های مختلف خود، هستند... و در عین حال به ایرادات اصلی خود بی توجه اند...
به خداوند پناه می برم از این مرزهای باریک بین درست و نادرست که فقط چنگ زدن به حق می تواند منجی انسان باشد در هر جایی که باشیم و هر شرایطی... به گونه ای که هیچ حالت نفسانی و روحانی مان، ما را به چنگ زدن به ناحق واندارد....
امام صادق می فرمودند که برای فهمیدن مؤمن بودن کسی به طول سجود او ننگرید، بلکه به امانت داری و راستگویی او بنگرید...
حال باید پرسید آیا امانت داری و صداقت جز این است که من خیانت نکنم به آن مدرکی که به من اعطا می شود و آنرا ندهم به دیگران بنویسند و من بهره اش را ببرم... آیا صداقت غیر از این است که من به دروغ حاصل مغز و اندیشه دیگری را به نام خود به دیگران معرفی نکنم و نشرش ندهم؟؟؟؟
وای بر ما که این فقط ذره ای از ایراداتی است که در جامعه ما امری بسیار بسیار عادی و بی اهمیت است...
دوستم سعی کرد که بسنجد که از چه زمانی اینطور شدند مردم ایران؟ گفتم عزیزمن تو ببین از زمانی که امیرکبیر بوده این جامعه درگیر نادرستکاری بوده است... چقدر سعی کرد که با رشوه خواری و نادرستکاری های موجود دوره خود، مبارزه کند؛ اما موفق نشد... مزید بر علت های قبل غفلت های بعدی ها را هم بیفزاید که از اخلاق خود و مردم جامعه خود به شدت غافل شدند و انبوهی از شبه شمرها و ابن ملجم ها این بار به شکل اسلامی و حتی به عنوان نمودی از اندیشه اسلامی ایجاد کردند....
در جایی خواندم که شمر 16 بار پیاده به حج رفته بود... کاش می شد فریاد زد و گفت مردم بیندیشید به اعمال خود به رفتار خود به درستی کارهای خود به حق الناس... و صداقت پیشه کنید و امانت دار باشید... اهل خیانت نباشید به هیچ کس و هیچ چیز...
خدایا خودت یاری کن!