با اینکه انسان همه عمر می بیند که هیچ کس جاوید نبوده و نمانده در اینجا؛ اما باز هم گاهی آنقدر مشکلات دست و پای انسان را می بندد که فقط می توان گفت دنیازدگی و غرور و تعصب در کمین است؛ و در جایی خواندم که بسیار زیبا نوشته بود:
♦یادمان باشـد، با شکسـتن پـای دیـگران، مـا بهتـر راه نخـواهیم رفــت!
♦کاش یادمان بماند با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم...
♦کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم باخدای او طرفیم...
و این انسان بودن است که زیباست!
*****
و بنده می افزایم که کاش یادمان باشد، برای احساس خوشبختی کردن نیازی نیست که دیگران را برنجانیم و آزار دهیم.
این دغدغه هاست که حیات ما را رقم می زند؛
کاش مواظب آنها باشیم؛ و مواظب باشیم مبادا ناخودآگاه در اثر خوشی زیاد و خوشبختی وافر، دغدغه های نیک ما -که باید بر اصل توحیدی بنا شده باشد-، نه تنها ترک بلکه عوض شود و وارونه گردد، در حالی که خود ما از این تحولات درونی مان، بی خبر باشیم؛
به هوش باشیم که غرور و حرص و حسادت -که همه از دنیا پرستی و دور شدن از دغدغه اصلی(توحید) ناشی می شود-، مبادا ما را در خود ببلعد که این، آغاز تمام مشکلات روحیِ سخت حلِ ما، می تواند باشد؛ و این خطر می تواند گاه حتی به گونه ای باشد که ما متوجه وجود آن مشکل نیز نشویم؛ و به اشتباه تصور کنیم که دیگری مشکل دارد؛ در حالی که مشکل در درون خود ما بوده و یا هست که اینگونه تصور می کنیم؛ و وای بر آن روزی که بر اساس قضاوتهای ناصواب و از سر خصلتهای سابق الذکر(حسد و غرور و دنیازدگی و سرمستی از خوشبختی) رفتارها و اعمالی را نیز صورت دهیم!
غرور بر تشخیص خود؛ غرور بر نظرات خود؛ غرور بر استعداد خدادادی خود؛ غرور، غرور غرور، تعصب و قضاوت های نادرست درباره دیگران و نیز درباره خود(دیگران را حقیر و خود را فاضل انگاریم)؛ اینها بزرگترین خطرات در کمین هر کس، مخصوصا آنها که صاحب ادعایند، است.