عشق بحری آسمان در وی کفی* چون زلیخایی اسیر یوسفی
دور گردون را ز جذب عشق دان* گر نبودی عشق کی گشتی جهان
جسم خاک از عشق بر افلاک شد* کوه در رقص آمد و چالاک شد
مرحبا ای عشق خوش سودای ما* ای طبیب جمله علت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما* ای تو افلاطون و جالینوس ما
عشق جوشد بحر را مانند ریگ* عشق سازد کوره را مانند دیگ
عشق بشکافد فلک را صد شکاف* عشق لرزاند زمین را بی گزاف
عشق آن شعله است کو چون بر فروخت* هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت
با که گویم اندرین ده زنده کو* سوی آب زندگی پوینده کو
تو به یک خاری گریزادی زعشق* خود به جز نامی چه می دانی زعشق
عشق را صد ناز و استکبار است* عشق با صد ناز می آید بدست
در نیابد عشق از گفت و شنید* عشق دریایی کرانه ناپدید
هر چه گویم عشق را شرح و بیان* چون به عشق آیم خجل گردم از آن
شرح عشق ار من بگویم بر دوام* صد قیامت بگذرد، و آن ناتمام
مولانا