سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام! به وبلاگ «تــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــــدا...» خوش آمدید. مقدمتان گرامی

متنی را که حدود پنج یا شش سال پیش نوشتم که با تمام وجودم عجین است. دیدم خالی از لطف نیست که در وبلاگ بگذارم

دیروز با یکی از کسانی که خداوند دوستشان دارد از این فرموده خداوند که می فرماید: تفاوت را در خلقت برای آزمون قرار داده است، حرف می زدیم و من متوجه شدم که چقدر در دنیای خود غرقیم. خدای من تمام منیّت هایی که هست بماند، خودمان هم مدام به این بندها می افزایم. بندهای اسارت مثل این که خانواده ام چه هستند و که هستند. حال چه مثبت یا منفی به گونه ای خود را اصل می پنداریم و فکرخودمان را مشغول این بیهودگی ها می کنیم و خودمان را در آن سهیم می دانیم.

شاید یک نگاهی شبیه بعضی از عقاید هندی و برایش اهمیّت زیادی هم قایل می شویم. چه نگاه کودکانه ای! خدایا اگر نگاهم به داشته هایم و متعلقاتم چنین باشد، در این صورت باید به تو در عدالتت شک کنم. چرا که اگر اینها اصل و موجب فرح و یا حزن باشند، پس تو ظلم کرده ای. درحالی که هرگز چنین نیست و این نگاه در اسلام هیچ جایی ندارد. من گمان می کنم که تو عزیز بی همتای من، در اصل این تفاوت را برای این قرار داده ای تا ببینی که کدامین ما برای خوبی آن (بهرمندی ها از زیبایی ظاهری و چهره و موقعیت خانواده از هر بعد مانند احترام اجتماعی پرستیژ نژادی و مالی و اقتصادی و... ) به خود می بالیم و غره می شویم. در حالی که در بود و نبود آن ذره ای دخیل نبوده ایم. همین طور برای این که معلوم شود که کدامین ما خیلی ساده لوحانه درباره به اصطلاح عیوب موجود در همه آنچه که هست و هست و نه این که من (من نوعی) ایجاد کرده باشم، احساس حقارت می کنیم. غافل از این که این احساس ها به خاطر غافل بودن ما از اصل است، از اصل فلسفه زندگی که همان بندگی بی چون و چرای تو و عشق ورزیدن به توست. ما " إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم" را از یاد برده ایم. بخشی از همان آیه ای است که تو در آن از چرایی تفاوت ها حرف زده ای(آیه13، سوره حجرات). 

آری اصل و یا همان حقیقت چیز دیگریست. عزیزم، خود را برهان از سرگرم شدن به این بازیچه ها. هیچ نگاه کرده ای به این که کجا ایستاده ای؟ آره خود خودت فقط خودت. تو حتی نمی توانی به آنچه که در ظاهر، خود به دست آورده ای، دلخوش کنی و به آن مغرور شوی. پس چطور به دستاورد دیگران که آن هم آیا رویکردی به تو داشته باشد یا نه مغرور می شوی؟ آخر عزیز من اگر بازی به این سادگی ها می بود که شیطان بازنده این بازی نبود. آری شیطان هم فکر می کرد که حسن او در نوع خلقتش از آن خود اوست؛ در حالی که او هیچ نقشی در موجود شدن خود نداشته و وجودش طفیلی لطف خالق اوست؛ اما او هیچ حواسش به این موضوع نبود و اینجا بود که سقوط کرد. چرا که به آنچه که به او هیچ ربطی نداشت، بالید او محو و مغرور به حسن های موجود در خود شده بود؛ اما نه با این ذهنیت که معبودش او را چنین خلق کرده؛ بلکه با این ذهنیت که آری من چنینم و من و من و باز هم من و منیت، و او بازنده شد و چه بسا که قریب به این شرایط شویم چه در یأس به خاطر شرایط موجودمان و چه به خاطر غرور به شرایطمان که در هر دو صورت گم کردن حقیقتی است که همان اصل باشد و اصل پنداشتن خود و هر آنچه غیر از اوست می باشد. 

چقدر تو زیبایی محبوب من. عزیزم از تو می خواهم که دریابیم از این که بخواهم گم شوم در میان این شلوغ بازار بندهای نامرئی. خدایا مباد که چونان شیطان گم کنم راه که تا اخر هم نفهمم که کجا را اشتباه کردم؛ چرا که شیطان سرگرم بازیچه ها شد و نفهمید که در درک اصل اشتباه کرده خدایا از تو می خواهم که مرا از کثیفی های موجود برهانی. عزیزم.

هرکه این متن را بخواند می اندیشد که من با علوم جامعه شناسی نباید میانه چندان خوبی داشته باشم؛ در حالی که این طور نیست و این برداشت به خاطر این است که باز هم این اصل زیبا پنهان شده و خود را به راحتی نمایان نمی کند مثالی برای درک عمق مطلب حضرت ابراهیم عزیزم است، با هر نظری که باشید، چه پدر او را موحد بدانیم و یا ندانیم، بر اساس ظاهر قرآن هرچه به هر حال او در خانواده ای مشرک سر می کرد. چقدر زیباست این ارتباط. خدای من، این همان سری است که خداوند در وجود انسان قرار داده. این همان سر عجیب است. این همان اختیار انسان این همان منی است که خداوند دعوت به کمالش می کند. خیلی عجیب و زیباست این که خداوند بیشترین اختیار را به ساحت اندیشه می دهد. چقدر اندیشه و نیت مقدس است. تو با امکانات ریالی قصد نزدیک شدن داشته باشی یا دلاری و یا تو مشهور همه مردم باشی یا این که در ده کوره ای دور و گمنام. وقتی تو خالص برای او شوی ....


دوستت دارم خدای من، عزیزم، به تو پناه می آورم. مرا دریاب و مأمنم باش و ایمنم قرار ده. اللهم صل علی محمّد و آل محمّد






تاریخ : جمعه 92/4/7 | 6:29 صبح | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: :.