سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام! به وبلاگ «تــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــــدا...» خوش آمدید. مقدمتان گرامی

ضرورت ارسال رسل 

در باب ضرورت ارسال رسل بحث و سئوالی در نت به وجود آمده بود؛ یکی از اصلی ترین جوابیه های خود را نسبت به چرایی ضرورت ارسال رسل در این پست می گذارمبه نظر بنده معاد و توحید جزء مواردی هست که ضرورت ارسال رسل را می طلبد. برای اینکه

1. بشر از وجود معاد خبر دار شود و 2. تبیینی درست از توحید داشته باشد، باید انبیاء می آمدند که آمدند.

حال مختصری به تبیین چگونگی این دو ضرورت باید پرداخت.

الف. خبر از وجود معاد

وجود معاد(چیزی که فقط با عقل درک نمی شود؛ درست است که از نظر عقلی واقعا مطلوب است؛ اما باور آن از امور کاملا غیبی است)؛ چرا که کسی از بین ابناء بشر، به جز آنان که دائیه دین کرده اند، درباره معاد سخنی نگفته اند و خیلی ها هم به دلیل اینکه نمیتوانند راهی برای درک آن بیابند آن را قبول ندارند؛ چنان که به کرار در آیات قرآن می بینیم که انکار حیات پس از مرگ می کنند با این بیان که خداوند چگونه می خواهد ما را دوباره بیافریند.

نهایت اینکه اگر دقت کنید، وقتی به بحث معاد که یکی از مهمترین و اساسی ترین مبانی ادیان آسمانی است می رسیم برای رساندن بشر به مرحله ایمان به آن حتما باید رسولی با نشانه هایی که موجب ایمان شود بیاید؛ تا از طریق آن من بشر به گفته های اون کاملا ایمان بیاورم و معاد را بپذیرم؛ و إلا بشر جز آنچه را می دید، چیزی در دست نداشت، و نمی توانست به معاد بیاندیشد؛ حتی اگر تجربیات ماورائی می داشت، باز هم معاد را برای او نتیجه نمی داد.

ب. تبیین توحید

در مورد توحید هم عرض می کنم دقیقا مرتبط است با انبیاء و چون تاریخ و گذر زمان موجب تحولاتی در آموزه های انبیاء پیشین می شده خب توحیدی که مد نظر و متعالی بوده تغییر می کرده و دچار شرکهایی می شده است؛ لذا در بازه زمانی، تجدید رسل و ختمیت معنا می یابد.

نکته ای هم که حائز اهمیت است، این است که درست زمان پیامبر ما که آموزه های الهی ثبت شده است و لذا دیگر بعد از آن نیازی به ارسال رسل نیست ختمیت اعلام شد.

و نیز فردی که به القای شبهه در آن بحث اقدام نموده بود مراتبی برای قبول توجید و معاد و نبوت قائل شده بود و با همان اولویت که نا حق بود(برایتان اصل مطلبش را خواهم گذاشت) نتیجه گرفته بود که در این اولویت مطرح و قبول این سه مقوله گیجی و نامنظمی هست که موجب بی ارزشی و بطلان نبوت و دین می شود؛ لذا بنده لازم دیدم بیان دارم که باید توجه داشت که هیچ دلیلی ندارد که بخواهیم برای قبول و اندیشیدن به توحید و معاد و نبودت مراتب بگذاریم. و اگر هم با ظرافت خاصی بخواهیم مراتب بیرونی آن که در مصداق اتفاق می افتد را دارای مراتب بدانیم مسلما قبول نبی قبل از توحید و معاد است.

 همان طور که کاملا از نظر عقلی هویداست نبی آمده است تا از توحید و معاد خبر دهد؛ لذا معجزه بر قبول نبی مقدم است و بعد از قبول نبی مباحث توحید و معاد و اینها مطرح است و حتی قبول این سه چنان در هم تنیده است که گویی هم زمانیی دارند، به گونه ای که که از نظر علم فهم(هرمنوتیک) دوری منتج می توان برای کامل شدن فهم هر کدام با توجه به دیگری بیان نمود؛ افسوس که فرصتم بسیار کم است.







تاریخ : سه شنبه 93/4/17 | 6:25 عصر | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()

سئوالی برایم مطرح شد در ارتباط با این که اخلاق گرایی، در دینداران اخلاق گرا به اوج خود می رسد و یا در بی دینان اخلاق گرا به اوج خود می رسد و در اصل شانس به کمال رسیدن اخلاق در کدام یک از این دو گروه بیشتر است.

سئوال رو به این شکل می شه مطرح کرد که کدام یک از این دو طیف سکولار اخلاق گرا و مؤمن اخلاق گرا به کمال اخلاقی می رسند؟

به نظر می رسد که نهایت رسیدن به همه صفات خوب وقتی که فرد خوب خوب در اوج کمالات عملی اخلاقی رسید و همه کارهایش برای افراد بازخورد مثبت داشت تا آخرین حد امکانی خودش؛ و ضرری از فرد به دیگران متوجه نشد؛ می رسیم به این که فرد منیت را در خود از بین ببرد؛ این حس چه زمانی به طور واقعی در انسان از بین می رود؟

به نظر می رسد که در سکولار منیت تقویت می شود و در فرد مؤمن منیت از بین می رود. چرا که سکولار می گوید من اخلاقی هستم من هستم که اینقدر می تونم ارزش گرایانه زندگی کنم ومن، من، من ...؛ اما فرد اخلاق گرای مؤمن وقتی به جایگاه واقعی یک مؤمن می رسد می گوید: همه چیز از آن اوست حتی این که من توانایی خوب بودن را دارم و همه مخلوقات را مورد احترام می بینید. حتی کسانی که ممکن است در نظر خیلی ها قابل مهرورزی و احترام نیاید؛ چنان که در رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله می بینیم که فردی را که ادب ندارد شرایطش را گویا درک می کند و قابل احترام می بیند و به سخنانش گوش می کند، حتی پای آن بادیه نشین را ماساژ می دهد. یک احترام واقعی نه احترامی که منیت را در فرد تقویت می کند .

برای مشخص تر شدن مدل اخلاقی بودن در این دو طیف یک مثال می توان زد:

گاها بنده وارد جایی می شوم و فرد جلوی پای من بلند می شود؛ از طرفی می دانم که در قلب ایشان احترامی که باعث بلند شدن ایشان بر سر راه من شود، نیست؛ لذا این را بنده می گویم یک بی اخلاقی؟ چرا این را بی اخلاقی محسوب می کنم؟ چون دارد در عمل دروغ می گوید؛ احترامی را که قلبا به آن اذعان ندارد برای بنده تظاهر می کند و در عین حال منیت را در خود تقویت می کند با این تصور که بنده بزرگوارم که در مقابل این فردی که ارزش چندانی ندارد بلند می شوم. و از بین رفتن چنین نگاهی در چنین مواردی حد بالای اخلاقی شدن است.

به نظر می رسد این حد از کمال اخلاقی در مؤمن تحقق می یابد نه در یک فرد سکولار؛ زیرا مؤمن از آنجا که همه را مخلوق محبوب خود می بینید و مهرورزی را از او می آموزد، می تواند همه را از عمق جان شایسته احترام و بخشش و مهرورزی ببیند. لذا بنده معتقدم که توحید نیز یکی از مؤلفه های مهم اخلاقی شدن هست و فرد برای اخلاقی شدن به طور کامل و در کمال خود نیاز به موحد شدن دارد.







تاریخ : سه شنبه 93/2/9 | 7:48 صبح | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()

به نام خدا


     در یک گروه اینترنتی به نام قرآن دانشجو عضو هستم که مدیر آن گروه یکی از استاتید بزرگوارم، به نام آقای دکتر نکونام است؛ یکی از اعضای گروه برای ایشان مرقومه ای فرستاده و ایشان نیز آن را به همراه پاسخ خودشان برای گروه فرستاده اند که به قرار ذیل است:

 "دانشجوی محترمی مرقوم فرمود ه است:‌ 

    حقیر خواهشمندم به منظور پربارتر شدن ایام فراغت نوروزی کتاب و یا مقالاتی را به گروه پیشنهاد بفرمایید تا اعضا پس از مطالعه با راهنمایی حضرت عالی در مورد آن به بحث و گفت و گوی علمی بپردازند. در پناه حضرت حق 

موفق و مؤید باشید

 استاد نکونام:

      من تصور می کنم، شاید اساسی ترین موضوعی که باید درباره آن تحقیق کرد و آن جوهر دین و قرآن را تشکیل می دهد، تصور خداست. من نمونه ای از مباحثی را که در این زمینه است، در ذیل می آورم. بلکه از رهگذر مطالعه دوستان در ایام عید بتوانیم به تصوری قابل دسترس و تجربه پذیر از خدا نیل پیدا کنیم."

      و در این ارتباط بنده نکاتی به قرار ذیل به ذهنم رسید که برای انتشار در وبلاگ به نظر سودمند است.


بسم الله الرّحمن الرّحیم

      در ارتباط با موضوع مطرح شده درباره خداوند شاید بتوان گفت، مواجهه انسان با حقیقت و مفهوم خداوند دارای دو وجه است. الف. یک وجه آن برای انسان، درونی است؛ می توان گفت حالتی در درون انسان نهاده شده است که تصور می کنم که شاید همان باور فطری انسان به خداوند باشد که دانشمندان از آن یاد می کنند. در این زمینه به نظر می رسد انسان به علت گرایش به جاودانگی و گرایش به هدفمند و امیدوار بودن، و نیز برای رهایی از مشکلات و رسیدن به امال و آرزوها و باز از سویی به خاطر گریز از پوچی فطرتا به خداوند باورمند است؛ یعنی همه اینها در درون انسان موجب باورمندی او نسبت به خداوند می شود.

       ب. وجه دیگر گرایش و باور به مبدأ و خداوند، از نگاه به جهان و عظمت آن نشأت می گیرد. به این شکل که وقتی جهان ماده برای انسان غیرقابل دست یابی تام است، و همچنین غیر قابل تبیین می باشد، چنان که به قول یکی از اساتید ارجمندم که می فرمودند(البته مضمون فرمایش ایشان به تقریر بنده): "نمی توان برای جهان انتهایی تصور کرد. زیرا اگر تصور کنید که به لبه و جایی رسیده اید که انتهای جهان است وقتی چیزی به انتهای آن پرت می کنید، مثلا سنگی، یا به حایل و مانع که حد به حساب می آید برخورد می کند که در این صورت پس دیواری هست و مطمئنا دیوار بدون تصور فضایی ورای آن امکان ندارد؛ و یا اینکه آن سنگی که پرت می کنید و آن سنک می رود و وارد فضایی می شود که خب در آن صورت پس همچنان دایره هستی ادامه دارد و انتهایی نیست برای آن."  

     حال به سخن قبل خود باز می گردیم که این عظمت جهان در کنار نظام مند بودن آن، انسان را تماما به اذعان وجود یگانه خالق هستی سوق می دهد. در ارتباط با آفرینش و پدید آمدن جهان باید توجه و دقت نماییم تصادفی که به راحتی بر زبان ها جاری می شود(گاها حقیقتا عوامانه این اصطلاح را به کار می برند)، امر ساده ای نیست، و دانشندان برای آن در تک تک روابط بین اشیاء این جهان بی شمار(دقت شود بی شمار) احتمال تصادف را تعریف نموده اند؛ اما وقتی از بین انبوهی از احتمالات، جهان بر احتمالی پیش رفته و حرکت نموده است که به این نظم انجامیده است، بدون شک شعوری حاکم بر این جهان را شهادت می دهد.

      از سویی انسانهای شریفی(پیامبران) توانسته اند نداهایی بشنوند و از او خبر آورند و نقطه عطف تربیت جهانی باشند که وجود چنین چیزی در جهان وجود آن شعور مذکور را از حالت جامد و بی احساس خارج نموده احساسمند بودن آن را نیز شهادت می دهد. نهایتا نتیجه ای که در طی تحلیل پیش گفته مشخص می شود برای انسان این است که باور خداوند فقط یک بعد ندارد و در یک جهت نیست؛ بلکه همه شواهد یکدیگر را تأیید و تکمیل می کند.

نهایتا درباره ذات باری تعالی باید اعتراف کرد آنچه را پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله اعتراف نمودند: "ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک"

 







تاریخ : شنبه 92/12/24 | 12:49 عصر | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()

تا کنون به تعریفی برای کربلا اندیشیده اید؟ به نظر من در کربلا تمام انسانیت را ذبح کردند؛ گویم آنجا مذبح تمام انسانیت بود؛ اما آیا در شرایط کنونی و زمانه ما چنین نیستند؟ 

رفتارها، نگاه ها، اخلاقیات و هر آنچه که ما مرتکب می شویم، همه آنها در تعامل با دیگران دارای نقش بسیار مهم است. آیا از خود می پرسیم چقدر افکارمان اسلامی هست و با مبانی توحیدی جور هست؟ آیا افکار ما و چینش زندگی ما برای دیگران آسیبی ندارد؟ آیا هیچ از خود پرسیده ایم که طرز تفکر ما چگونه تأثیراتی بر اجتماع دارد؟ آیا هیچ حواسمان هست که ما مسافریم؟ آیا هیچ به این اندیشیده ایم که نظرات مان با مبانی اسلامی هماهنگی لازم دارد یا نه؟ آیا بازخورد نگاه و طرز زندگی و چینش زندگی ما باعث ذبح انسانیت نمی شود؟ هیچ از خود پرسیده ایم که اگر حسین(ع) الان بود چقدر ما و افکار ما را تأیید می کرد و چقدر با طرز تفکر ما باید مبارزه می کرد تا اصلاح شویم و مورد تأییدشان قرار گیریم؟

خدایـا! ای حبیب قلوب العارفین! خدایا ما را دریاب تا برای تو باشیم همچون مولایمان حسین!






تاریخ : چهارشنبه 92/3/29 | 12:4 عصر | نویسنده : ملیحه قاین ابراهیم آبادی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: :.